نقد و بررسی
راز گویا
از فرانسيس دِ گوُيا اي لوسيانتِس (1746 تا 1828 م) ميتوان به عنوان يکي از نقاشان مطرح اسپانيا نام برد. آثار روايتگونه اش، او را پس از کاراواجو (1579 تا 1610 م) در زمره ي هنرمنداني قرار ميدهد که نقاشيهايشان الهام بخش برخي از آثار ادبي و سينمايي شده است.
گوُيا در مسير زندگي رويدادهاي متفاوتي را از سر گذراند: يک حکومت پادشاهي در حال فروپاشي (امپراتوري اسپانيا)؛ مردان قدرتمند سياست که از او ميخواهند تا صحنه هايي از زندگي و خانوادههايشان را بر روي بوم به تصوير بکشد؛ و دنيايي که با خشونت شاهد رسيدن جنگ استقلال اسپانياست. او مردي شيفتهي هنر (خود نقاش) و تشنهي به تصوير کشيدن تمامي اين وقايع بود. با عطشي پاياننيافتني که گويي او را در برابر تمام مصائب جهان تسليم ناپذير ميکرد.
اين کتاب را بسيار حائز اهميت است، از آن رو که مارکو بِلپوُليتي به عنوان نويسنده، نه تنها به شرح گوشههايي از زندگي گوُيا و تحليل آثارش پرداخته است؛ بلکه با بررسي آثار وي در مراحل مختلف زندگياش، به تحليل شخصيت نقاش نيز ميپردازد و بدان از حيث روانشناختي و جامعهشناختي اشاره دارد و اين همان نقطهي قوت کتابي کوچک اما غني است که مطالعهي آن در تحليل آثار، مخاطب را ياري ميرساند.
اين نوشتار به تأثير شرايط روحي و تجارب شخصي و اجتماعي زندگي گوُيا بر خلق آثار اين هنرمند تأکيد دارد و علاقهمندان به فرانسيس گوُيا را از رازهاي او آگاه ميکند. و مجال ميدهد مخاطب با نگاهي موشکافانهتر به آثار گوُيا بنگرد و خويشتن را در آينهي گوُيا باز بيابد.
0رای کاربران